اندوه این روزهای یک مرد
تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 5:15 | نویسنده : Ali


امشب

ساعت را به وقت ابدیّت کوک کن

و ته مانده های زندگی را سر بکش

بیداری

پایان خوشی ندارد

و هق هق های تنهایی ات دیگر

چشمان هیچ زنی را تر نمی کند

باور کن

زخم های چندساله

برای مثل اول شدن پیرند

و دستی که هر روز نمک پاشت می کند

حلقه ی طلایی اش را سال هاست گم کرده

من
این شعر را بارها خوانده ام

و هر بار

یکی از واژه هایش کم شد

مثل تو

که سال ها بازیگر نقشی بودی

که بهترین دیالوگش را

درست وقت افتادن پرده ها می خواند


باید بروم

و زندگی ات را

از گوشه و کنار خیابان های این شهر

جارو کنم.



نظرات شما عزیزان:

negin
ساعت17:08---30 مرداد 1392
هی رفیق...زخمهایت را پنهان کن...اینجا مردم زیادی بانمکند...

باران
ساعت16:38---28 مرداد 1392
یک طرفه بودن همه چیز را نابود میکند...از خیابانش گرفته تا رابطه اش...
=========
باید بروم....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • کوه
  • ابر جادو